90/8/29
7:0 ع
آبی قلم روی حوض سفید کاغذ منو یاد خاطرات کوچه های پر از یاد تو انداخت
دلم یهو لغزید روی بوم احساس تو رو داشتن ...چشمام همه ی تنهایی هام رو با حضور تو پر کرد
و من تشنه شدم ....تشنه ی قشنگی نگاه مهربونت .
.
همین لحظه ها بود که آواره شدم آواره کوچه هایی که تورو در هر پیچش هجی میکرد
منو به طراوت باغ قرآن کشوندی به جاری همیشگی :انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس....
حس تو که تو کوچه ها پیچید دلم نیلی شد از درد سخت تنهایی...
پشت در زخم خورده ی بیت آقا نگاه تب دار تو همه ی بی کسیش رو بدرقه میکرد...
من تو موج اشکای بی اختیارم با درد مرگ محسن معصومت ذره ذره آب شدم...
همین چند وقت پیش نبود که کوچه ها از درد سیلی جون دادن؟؟!!
انگار هیچ ذره ای طاقت پناه دادن به قامت استوار تورو نداشت!!!
من از این کوچه ها می گذرم ...اما نمی گذرم (اللهم العن اول ظالم ظلم حق محمد و آل محمد...)
من نمیگذرم از اونی که همه ی عمر منو تو داغ نگاه نیلوفریت نشوند
من نمیگذرم از اونی که تقدیر نگاهم رو تو غربت نداشتن حس مادرونه ت پریشون کرد...
من به تو محتاجم مادر ... به تو محتاجم...
تو این تنهایی و غربت بی ذکر تو ،بی حضور تو ، بی استشمام عطر مادرونه ت میمیرم...
دستی بکش بر این غم بی انتهای من مادر!...
یا فاطمة الزهرا أغیثینی
پیام رسان